، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
آرمانآرمان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

آرمانم،پسر عزیزتر از جانم

مهدکودک فعلا بای بای!

1395/6/10 1:59
نویسنده : مامان سحر
65 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه مهد نمیزارمش! اره درست شنیدی دیگه نمیبرمش مهد.

همه ارزوها' پیاده روی ،تجریش رفتن،گشت و گذار ،خانه تکانی' به یاس تبدیل شد!!! خب لاقل دیگه راحت میتونم بگم من سه سال عمرمو زندان بودم،تو منطقه تجریش!!! 

مثکه واقعا این طلسم نمیخواد بشکنه..ارمان چسبیده بمادر،مادر چسبیده به آرمان! دوقلوهای همسان!!

 

 هیچی قضیه ازین قراره که تو این ده پونزده روزمهد رفتن،منکه اپسیلون پیشرفتی در آرمان ندیدم که مثلا بگم حالا یکم دوریو من تحملش براش بهتر افتاد.. این یکی دوروزم که نیمساعت اومدم ولش کنم بزارمش برم که دیدم هیهات..وحششششششششت کرده..گریه تن لرزه..

با یه فرق عمده:گریه لوسیه نق نقی مامانمو میخوام نیست. وحشت کامل یه بچه از محیط و دوری از مادرشه.

 

همشم که این دو هفته نق نق و جیغ و گریه که شلنگ و اب و ابا رو بهم بدید..

 

یعنی شاید مفهوم نباشه پس بزار اینطور بگم که:بعنوان یک مادری که ثانیه به ثانیه این دو سالو با بچش گذروکده و بچشو حتی بهتر از روان خودش میفهمه و مشناسه، متوجه شدم که الان اصلا ارمان آمادگی 1. دوری از من و 2.قرار گرفتن در چهارچوب ها و قوانین مهد را بهیچ وجه نداره بواسطه صغر سن..یعنی انگار بخوان همه آب دریا رو جاا بدن تو یه تشت.

نتیجه آنکه شش ماهه دیگر مینشینیم در خانه و به امر شریف بچه داری میپردازیم تا بعد سیزده عید در سن دو سالو نیمگی ببینیم فرجی حاصل میشود یا خیر!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)