، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
آرمانآرمان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آرمانم،پسر عزیزتر از جانم

خانه داری و بچه داری

1395/2/23 2:53
نویسنده : مامان سحر
421 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه از خانه داری ای که توام با بچه داری باشه،مستاصل شده ام..

الان آرمان میگه نمیدونم این وبلاگه خاطراته منه یا دردو دل های مامان! عزیزم هردو..آخه یوقتها خیلی دلم تنگ میاد جایی ندارم بگم پس اینجا مینویسم.

دقیقااا با یه دستم بچه داری میکنم با یه دستم تمیزکاری و آشپزی. واقعا کیه که قدر بدونه..سعی میکنم امیر وقتی در را باز میکنه خوشحال شه از تمیزی و در این راه تا پای افتادن فشارم هم میروم! موقعی که آرمان خواب عصر میکنه از ته وجودم میخوام بخوابم یا استراحت کنم،ولی میدوم دنبال کار. ول کنم نیستم عاشقه اینم که خونم مثل افسانه باشه...خلاصه..

بعد اینهمه تمیز کاری امیر میاد نرسیده غر میزنه که واای آرمانو الان خوابوندی؟ که شب تا دیروقت بیداره پدر دراره؟! این از غر اول .خنده رو لبام خشک میشه...یا از در میاد  اد زده همونموقع گل مامان پی پی کرده خونه بو گرفته،میگه آشغالا نباید جاش دم اشپزخونه باشه ببین چه وضعیه و سرشو تکون میده جلو برادراش،حالا هی ثابت باید بکنم بخدا الان پی پی کرد داشتم میرفتم بریزم آشغالا رو پارکینگ!( این در حالیه که هیچ زنی تو آپارتمانمون آشغال پایین و بالا نمیکنه) و در حین دادن این توضیح از خستگی و بیچارگیم شانه هام اویزون میشه....

کلا هم جمع آوری بعد آمدن امیر بخانه تا یک ساعت دوام نمیاره و دوباره از اول پروسه تکرار میشه! 

جاییم که خیلی تمیزه و بهش افتخار میکنم ،به امیر با شادی میگم :مثلا رفتی حموم دیدی چه تمیز شده؟ میگه اا؟ مگه تمیز کردی؟ دقت نکردم!!!!!!  و سحر سرخورده میشود و شانه ها آویزان!

یا هیچکدوم ازین کارارو نمیبینه و لی هر دفعه میره تو اشپزخونه با اکراه میره از لیوان آب بخوره و قبلش لیوان شسترو ده بار اب میزنه!! و یا وقتی میبینه گن متوجهشم یه نگاه به جاهای بهم ریخته اشپزخونه میکنه!!

 

   خلاصه این بود حکایت ما...

رفتم آمدم الان.ساعت سهو نیم صبح و من هنوز مشغول شستن لباسها و پهن نمودنشان

بعد آنوقت امیر میشنوه که افسانه حتما ارشد امسال قبول میشه سراسری و از آنجایی که همش در حال مقایسه زنش با زنان دیگر است میگوید:

اگه تنبلی رو بزاری کنار و واس ارشد بخونی خیلی خوبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) بدون شرح)

میگویند چرا من تا ظهر خوابم؟ نمیپرسند کی میخوابد؟ اگر از چهار صبح حساب کنی نیشود همان هفت ساعت یک انسان!

و حالا که این مطالب رو بازخوانی میکنم میبینم این مردا در حال سواستفاده و تحقیر زنانند..واقعا که اگرگ خانه داری و تمیزکاری میکنم واس دل خودمه..دیگه توقع تشکری از کسی ندارم چه برسه به دیده شدن!

 به مینا آژ گفتیم ماهی ششصد میدهیم بیا یکساعت شما نازنیننونو نگه داری کنه من یکساعت برم پیاده روی از چاقی ننیرمو لاغر کنم گفت میام .بعد فرداش گفت ننیایم بچه مسیولیت داره..خب شایدم حق دارد

خلاصه در زندانی حبس شدم هرروز تنگتر از روز قبل! تفریح صفر مطلق. وقت برای خود صفر کلوین. ! ارشد خواندن محال. لاغر شدن هم بی خیال!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)