، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
آرمانآرمان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آرمانم،پسر عزیزتر از جانم

روز بعد..

  عزیزم امروز بردیمت دکتر برای ثبت قد و وزن. گفت همه چیزت عالیه،بعد از یک سالگی هم هر سه ماه میگیرند قد و وزن را. نگرانیمو به دکتر از حیث اینکه فقططط میکس شده میخوری به دکتر گفتم، گفت وقتی وزنت انقد عالیه و روی صدک های بالا است مشکلی نیست..  گفتم دکتر میتونم بهت میگو یا ماهی بدم در سوپت. دکتر بهم گفت اولین کسی هستی که این سوال رو ازم پرسیده  خب پسرم میبینی از بس که مامانی دوستت داره و دوس داره زود قوی شی و غذاهای خیلی مقوی بخوری پسرم. در ضمن سرما هم نخورده بودی و همه چیزت خوب بود. تو مطب دکتر کلی شیطونی کردی و . و  نق میکردی.. برا اولین بارهم بغل متر دیواری استاندمت و قدتو از رو دیوار خوندیم،چون دیگه میتونی وایسی عشقم. در ضمنننننن برا...
20 مهر 1394

سیزده ماهگی پسرم

این شروع نوشتمه پسرم در ادامه دفترچه خاطراتت، ولی اینبار به شکلی مجازی! دفترچه خاطراتتو نتونستم کامل بنویسم چون تو این یکسال صددرصد توجهم و وقتم به تو بود،همینطورکه الان هست،  تا بخوام برم درش بیارم از تو کمد تو پوشه،خودکار بیارم بنویسم..خلاصه یجورایی نشد. ولی ازونجاکه وقتی روی پای مامان خوابیدی منم همیشه گوشیم دستمه و اینترنت گردی میکنم ،گفتم وبلاگ نویسی بدون اوردن قلم و دفتر و خودکار راحتتره و ماندگارتر.   پسرم الان ساعت دو بعداظهر روز سردی از مهرماهه، و تو نازم رو پای مامان خوابیدی رو تخت.مامان همیشه و همیشه رو پاش تورو میخوابونه و تکون میده که راحتتر و لذت بخشتر بخوابی ،یه دو الی سهوساعتی بعدظهر ها میخوابی. صبح پاشدی داغ ب...
19 مهر 1394