، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
آرمانآرمان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آرمانم،پسر عزیزتر از جانم

دعوا!

1394/12/10 3:33
نویسنده : مامان سحر
72 بازدید
اشتراک گذاری

من هردفعه اونهم انگشو شمار،اسمه اینو بردم که بریم مرکز شهر تزدیک زکدگی کنیم،ببخشیدا ولی امیر ر..ده به من!!

هرچی ایراد و ناسزا ازش بر میاد داد بمن تو نفهمی..و ...و.. 

از روزی که ازدواج کردم تا بدین روز اعتماد بنفسم هزار پله تنزل کرده از بس تو دعواها هرچی از دهنه مبارکش در میاد میده بمن!

 میدونی میخوام از دیروز تصمیم گرفتم که هیچی از بچه داری و اتفاقاته روزمرمون نمیگم بهش به اون چه ارمان چی خورد،کی خورد؟! چون همه اینها پسفردا بر علیه من استفادا میکنه!

  تا جاییم که میتونم باید وابستگیمونو بهش کم کنم.بعد چهار سال از ماشین خریدنم امروز بر ترسم غلبه کردم و پشت فرمان ماشینم نشستم،تا دیگه خودم از عهده رانندگیمو اینور اونورنون بر بیام که انقد داداشاش و خودش بهم طعنه نزنن که ناکه رانندت و نوکرت نیستیم...

میدونی شوهر من آدمی نیس که بشه روش حساب وا کرد از خداشه زنش همه چی یاد بگیره که شرش از سرش ببره..قسمت دومش مهمه. امثال صادق منصور عبلس زاده و و... لذت میبرن ازینکه در خدمت زن و بچشون باشن اما این متنفره.چون خودش و کمال طلبیاش براش مهمه..

یه رانندگیمو درست کنم ،میمونه لاغری و خوشتیپ پوشیدن و مهمتر از همه اینا سرررکار رفتن و مهد بردن ارمان،که حسابی از تونه و تنهایی و وابستگی به امیر بکنیم

 

خلاصه نمیدونی چها که بهم نگفت..انقد دیشب گریستم که چشام قی کرد صبح! خیلی ازگله. به تمام معنا

پسندها (1)

نظرات (0)