در کار خود وا مانده..!!!
نمیدونم،...این شخصا حسه خودمه صحیح بودن یا اشتباه بودنشو نمیدونم،..از مثلااا مادری شهر. بیشتر از خودم خوشم میاد،چرا? بنظرم چون به امور و اوضاع مسلط تره،. منظورت از امور و اوضاع چیه? یعنی به تیپش،به سرکار رفتنششششش،به تفریحش،به بچه داریش،. و تو چطور? و من انگار حل شدم تو بچه داری..اوضاع و شرایطم کنترل میکنن منو تا من اون رو!..هیکلم،تیپم،تفریحم،سرکارم همه از بین رفت..
اخه اگرم ازم بپرسن به غلط یا درست دلایل خودمو دارم.: واقعا امشب تو جمع دیدم پسرم یه سروگردن از همه بالاتر و کنجکاوتر،قشنگتر و شیطوووووون تره،واقعا شیطون تره،همه اونجا هم تصدیق کردن..من حتی یه عکس نتونستم با شوهرم یا در کنار بقیه بگیرم،اصلا تو عکسام نیفتادم! از بس دنبال و حواسم به ارمان بوده..
میخوام بگم شاید یک علتش رو اتیش بند نشدنه ارمانه، یه علتشم نداشتن کمکه، و یه علتشم مهد نزاشتن بچم..خب ببین اینا هرکدومش به تنهایی خیلی موثره..
احساس کمبود و کودن بودن میکنم،احساس میکنم شوهرم خیلی خلا داره و من نمیتونم به عنوان یه زنه ایده الش حلش کنم.. خیلی این فکر مایوس کننده و ناراحت کنندس برام...
میدونم،میدونم،این دورانم چشم بزاری تموم میشه و همین موقع سال بعد ارمان مهده و من هم سر کار..اینها دوران زودگذر هر زنی است..ولی واقعا قبول کن وقتی توشی،خیلی ناامید کنندست..
دلم میخواست زنی بودم :
اجتماعی ترر،شوخ و شنگ
خوش هیکل
خوشپوش
دستش تو جیبش بی منت مرد